آسيب شناسي گفتمان عدالت در دولت ديني(2)


 

نويسنده:محمد رحيم عيوضي




 

مفهوم گفتمان ديني
 

تاكنون در تعريف دين اتفاق نظري بين عالمان و صاحب نظران صورت نگرفته است؛ چرا كه تلقي از دين به صورت هاي بسيار متنوعي جلوه گر شده است.
طبقه بندي هايي كه از تعاريف دين به عمل آمده ، هيچ يك تعريفي قانع كننده از دين ارائه نمي دهد؛ زيرا هر يك يا جنبه اي از دين را در نظر داشته و يا به كلي از مفهوم آن به دور افتاده اند؛ چنان كه يكي از اين طبقه بندي ها ، تعريف هايي است كه بر حسب وجوه مشترك اديان به عمل آمده و عناصر مشترك اديان موجود بررسي و تعريف فراگيري از دين ارائه شده است . از سوي ديگر ، سختي ترجمه واژه «دين» در زبان هاي گوناگون بر اين مشكل افزوده است ؛ به طوري كه درباره ريشه يابي واژه «دين» (Religion)ترديد وجود دارد.(1)
در عين حال در تعريف دين مي توان گفت : مراد از دين ، تمام معاني ، باورها ، اعمال ، نهادها ، آيين ها و ارتباط هايي در جامعه است كه به نحوي منتسب يا معطوب به امر قدسي هستند. در اين زمينه ، چند پرسش مطرح است : اينكه ، گفتمان ديني در دنياي كنوني چگونه است ؟ آيا گفتمان ديني و دين داري در دنياي كنوني امكان پذير است ؟ اگر هست ، امكانات آن چيست و چگونه است ؟ با وجود اينكه مي پذيريم ، دين يك براي دنياي كنوني امكان پذير است ، اما اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه مي توان از دين براي رشد و تعالي بشر و برقراري عدالت در دنياي كنوني بهره گرفت ؟ و سرانجام اينكه ، فرآيند آتي گفتمان ديني به چه سمت و سويي در حركت است ؟ براي پاسخ به اين پرسش ها ، بايد مراد خود از دين را روشن سازيم.
همان گونه كه بيان شد ، مراد از «دين» ، تمام معاني ، باورها ، اعمال ، نهادها ، آيين ها و ارتباط هايي در جامعه است كه به نحوي منتسب يا معطوف به امر قدسي هستند؛ مانند نگرش ها ، گرايش ها و ارزش هاي ديني مردمان ، آيين هاي ديني ، جماعت هاي ديني و سازمان هاي ديني ، قدرت و اختيار ديني ، مشروعيت و حقانيت ديني و .... كه همه در جامعه شناسي به عنوان واقعيتي اجتماعي مطالعه مي شوند. از سوي ديگر،«گفتمان» شيوه اي نهادي شده از
انديشيدن ، كاربرد زبان ، ارتباط و مناظره است . به عبارت ديگر ، با نهادي شدن شيوه اي از انديشيدن ، گفتماني به وجود مي آيد كه در آن با كاربرد زبان و نوعي كنش ارتباطي مواجه هستيم . از جمله ويژگي هاي گفتمان ، وجود نوعي خصوصيت «سازه اي» و «برساختگي» در آن است . همچنين، گفتمان خصيصه زبان شناختي دارد؛ به اين معنا كه در واقع ما با زبان ، فقط حرف نمي زنيم ، بلكه ما با زبان ، امور و اشيا را نظم داده و تعريف مي كنيم ، آنها را به نقد مي كشيم و بدين وسيله ، از «عدم» خارج كرده و به وجودي مي رسانيم كه خود مي خواهيم . از اين رو ، گفتمان بازتاب يك قدرت و معادله اي از آن است . در اين زمينه ، بايد گفت : در گفتمان ديني ، دين متني مقدس هست كه براي دينداران حجيت دارد و به واسطه آنها ، توجه به امرقدسي ممكن مي شود . ما از طريق آن به امرقدسي توجه مي كنيم. به همين دليل ، معمولاً انسان هايي كه ديندار هستند ، در پي آن اند كه از طريق متن قدسي بفهمند خدا چه مي گويد . در چنين گفتماني ، تفسير سنت منطق جهان شمولي دارد و يكسره مشمول تكثر و نسبي گرايي نيست ؛ چرا كه در واقع ، ديگر نمي تواند نسبي باشد و در مورد آن ، نمي توان گفت كه قرائت من با قرائت ديگري متفاوت است؛ چرا كه از ديدگاه گفتمان ديني ، ضوابط مشخصي وجود دارند كه جهان شمول اند و در آن ، ما از طريق راهنمايي الهي به انجام اموري مكلف مي شويم. از اين رو ، مي توان گفت : مفهوم كلمه در گفتمان ديني ، «تكليف» است. از سوي ديگر ، بايد توجه داشت كه در گفتمان ديني ، مخاطب تكليف ، نه فرد ، بلكه اجتماع است . بنابراين ، همان طور كه مرحوم علامه طباطبايي مي گويد ، ديني بودن تنها صفت يك فرد نيست؛ بلكه به نوعي صفت يك اجتماعي هم هست.(2)

مفهوم تعامل دين و دولت
 

مروري بر تاريخ بشر نشان مي دهد كه ، بشر در گذرتاريخ و در سراسر عالم ،
«ديني» بوده است . هيچ فرد و اجتماعي را نمي توان يافت كه حياتي فاقد تجربه ديني و تاريخي بدون «اِله» را سپري كرده باشد. حضور فراگير دين ـ در گذر تاريخ و در پهناي جغرافيا ـ موجب گرديده كه بسياري از دين شناسان و دين باوران بر فطري بودن آن تأكيد نموده و اذعان كنند كه نهاد بشر با دين سرشته است.(3) تاريخ بشر گواه اين مدعاست كه ، با زايل شدن صورتي از اعتقاد ديني در ميان مردم ، صورت ديگري پديد مي آمده و جاي دين منسوخ را مي گرفته است . از اين رو ، مي توان گفت : انسان به گونه اي اجتناب ناپذيري به شيوه هاي گوناگون ، «ديني» بوده و اقتضاي شرايط يا طبيعت انساني ، همواره چنين جهتي را به او ديكته مي كرده است.
دين و دين گرايي در حيات بشري ، در خلأ و در انزواي كامل از محيط اجتماعي و نفي ارتباط با ديگران پديد نيامده است . اگر هم در موارد نادري ، دين در حدوث و ظهور نخستين چنين بوده ، در بقا و گسترش خويش اين چنين نبوده است . هيچ ديني را نمي توان سراغ گرفت ، كه در كنار اهتمام به سلوك فردي پيروان ، از مقتضيات پيراموني آنان غفلت كرده و از كنار حيات جمعي انسان ها ، خنثي و بي تفاوت گذشته باشد . اساساً دين با دنيا عجين است و تنها در جامعه تجلي مي يابد ، و در حالي كه بدان رنگ خاصي مي زند ، از آن تأثير هم مي پذيرد. غير از رابطه تأثير و تأٍر ميان دين و جامعه ، نسبت ديگري نيز ميانشان برقرار است كه فراتر از رابطه تأثيرگذاري ، بر نوعي نياز و تدارك متقابل استوار است . دين به اين اعتبار ، براي جامعه حكم سيماني را دارد كه اجزاي متفرق آن را به هم پيوند مي زندو متقابلاً جامعه نيز براي دين به منزله مهبط نزول و قالب ظهور است . لازم و ملزوم بودن نسبت دين و جامعه ، نوعي التزام و حمايت متبادل را موجب مي گردد. از همين جاست كه نسبت دين واجتماع به رابطه دين و بنيان هاي اساسي جامعه از جمله عدالت و سياست مبدل مي گردد.
بر خلاف تلقي رايج مبتني بر تقابل دين و سياست ، كه از منشأ تاريخي ـ جغرافيايي خاصي هم انتشار يافته ، نسبت دين و سياست در گذشته كمتر طبيعت ديالكتيكي و تخاصمي داشته است . غالباً و تحت تأثير همين آموزه هاي خاص ، چنين تصور مي شود كه «دين » تنها به آسمان ، ماوراءالطبيعه ، درون و فرد تعلق دارد . در حالي كه «سياست» مربوط به تدبير امور دنيا ، واقعيات و اجتماع است . تاريخ نشان مي دهد كه در عمل ، نه دين و نه سياست در اين قلمروهاي مفروض ، محصور نمانده اند .مدعيات ديني غالباً حوزه هاي به ظاهر عرفي سياست را در مي نورديده ، و واليان عرصه سياست نيز اغلب وفاداري هاي قدسي را هم طالب بوده اند.
البته ، نفي عدم تخاصم ميان دين و دولت ، لزوماً ودر همه جا به معنا عدم تمايز ميان آن دو نيست ، بلكه در عين قبول «تنوع» و «تمايز» ، صرفاً تلقي «جدايي» و «گسيختگي» ميان دين و سياست يا دين و دولت را رد مي كند.
دين و دولت به منزله ي دو مقوله جمعي ، همواره در تعامل با يكديگر بوده و كاركرد آن برآورده ساختن «نيازي» از جامعه است . اين تعامل و تبادل ، زمينه هاي متنوع و عناصر متعددي را شامل مي شود. شناخت صورت هاي متفاوت تعامل از طريق جست و جوي تاريخي واقعيت هاي تحقيق ، و دسته بندي آنها در طبقات متمايز و سرانجام ، ساخت و معرفي الگوهايي كه بتوانند مصاديق خود را به خوبي از هم تفكيك كرده ودر عين حال ، هيچ نمونه تاريخي را فرو نگذارد، مسيري است كه اين تحقيق درصدد بيان است و در صورت توفيق ، راه را براي مطالعات عميق تر نظري پيرامون مناسبات دين و دولت هموار مي نمايد.

پي نوشت ها :
 

1. م. ساشوت ، وين خرافه ، تاريخ يك واژگوني و يك بازگشت ، ص 355-393.
2. سيد محمد حسين طباطبايي ، الميزان في تفسيرالقرآن ، ص 43.
3. ميرچاده الياده ، دين پژوهي ، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي ، ص 122.
 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره1